ای بسیجی کو صفای جبهه ها ؟/ کفر نگویم کو خدای جبهه ها ؟
ای جماعت ناله ام را بشنوید/ درد چندین ساله ام را بشنوید
ای شما آن سوی آتش رفتگان/ ای شما آغوش لیلا خفته گان
بنگرید این لکه های ننگ را/ فتنه های شهر بعد از جنگ را
عده ای با نامتان نان می خورند/ ای شهیدان خونتان را می خورند
جنگ رفت و شهر ما تاریک شد/ راه وصل عاشقان باریک شد
تا شما رفتید مردم ریایی شدند/ و برخی دگر شیمیایی شدند
نه آن شیمایی که در جنگ بود/ نه آن گاز سمی که بی رنگ بود
همانانی که رنگ ریا می زنند/ و بر سینه سنگ خدا میزنند
همانانی که یادی ز دین می کنند/ فضا را پر از ادکلن می کنند
به یک چک رشوه خور میشوند/ به یک حکم مسئول کل میشوند
همانانی که در بی حجابی تکند/ سزاوار یک قبضه نارنجکند
به سنگ تحاجم محک می شوند/ و مثل عروسک بزک میشوند
از اینها بپرسید که مهران کجاست؟/ شلمچه حلبچه فاو و مریوان کجاست؟
از اینها بپرسید همت کیست؟/ از این ها بپرسید باکری که بود ؟
از این ها بپرسید که بابایی که بود؟/ رجایی، حسنپور، اللهیاری که بود؟
کسی فکر گلهای این باغ نیست/ کسی مثل آن روزها داغ نیست
همه ناگهان عافیت خو شدند/ و یک شب از این رو به آن رو شدند
کسی بر شهیدان سلامی نگفت/ رضای خدا را کلامی نگفت
بیایید که مردم بهتر شویم/ در این آبشار خدا تر شویم
بیایید تجدید پیمان کنیم/ نگاهی به قبر شهیدان کنیم
روزگاری شهر ما ویران نبود/ دین فروشی اینقدر ارزان نبود
صحبت از موسیقی عرفان نبود/ هیچ صوتی بهتر از قرآن نبود
دختران را بی حجابی ننگ بود/ رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود
دختر حجب حیا، غرتی نبود/ خانه فرهنگ کنسرتی نبود
مرجعیت مظهر تکریم بود/ حکم او عالمی را تسلیم بود
یک سخن بود و هزاران مشتری/ آن هم از لوث قرائت ها بری
وای که در سالهای سیاه دو هزار/ کار فرهنگی شده پخش نوار
ذهن صاف نوجوانان محل/ پر شد از فیلم های مبتذل
پشت پا بر دین زدن آزادگیست/ حرف حق گفتن عقب افتادگیست
آخر ای پرده نشین فاطمه/ تو برس بر داد دین فاطمه
بی تو منکر ها همه معروف شد/ کینه توزی با ولی مکشوف شد
در به روی رشوه گیران باز شد/ دشمنی با نایبش آغاز شد
بی تو دلهامان به جان آمد بیا/ کاردها بر استخوان آمد بیا
گوش کن اینک نوای جنگ را/ قصه ای از شهر بعد از جنگ را
قصه ای پرسوز و تاب و التهاب/ قصه ای تلخ و سراسر اضطراب
قصه شهری که غرق درد بود/ آتش شهوت درونش سرد بود
شهر ما شب های خیبر یاد داشت/ رمز یا زهرا و حیدر یاد داشت
شهر ما همت درون سینه داشت/ با شهادت انس از دیرینه داشت
شهر ما روح خدا در دست داشت/ صد هزاران عاشق سرمست داشت
ناگهان این شهر ما بی درد شد/ آتش غیرت درونش سرد شد
حال رازها در شهر قصه چپ شده/ پوشش خاکی لباس رپ شده
دیگر از جبهه درین جا رنگ نیست/ دیگر آن حال و هوای جنگ نیست
یا خمینی ای خلیل بت شکن/ خیز و بنگر فتنه های شهر من
جبهه و یاران من گم گشته اند/ غرق در نسیان مردم گشته اند
پس چه شد یاد پرستوهای جنگ؟/ یاد جبه یاد آن خونین تفنگ
شهر من حجب و حیایت پس چه شد؟/ ناله مهدی بیایت پس چه شد؟
نویسنده : ناصر بهرامی « اِنّ اللَه یُحِبِّ الجمالَ و التجمیل و یکره البُؤسَ و التّباؤُسَ؛ خداوند زیبایی و آراستن را دوست دارد و از نپرداختن به خود و خود را ژولیده نشان دادن ، کراهت دارد[1]».
آراستگی در برقراری و استحکام روابط تأثیرگذار است و این حقیقت انکار ناپذیر در سراسر هستی مشهود است. پیشوایان ما نیز به اهمیت آن اشاره داشته و خود پیش از هر شخص دیگری آن را به کار بسته و از محبوبیت آراستگی نزد خداوند خبر دادهاند. پیامبر اکرم(ص) میفرماید:
«ان الله یُحِبُّ مِن عبیده اذاخرج الی اخوانه ان یَتَهَیّأَ لهم وَ یَتَجَمَّلَ[2]؛ خداوند دوست میدارد که چون بندهاش به سوی برادرانش بیرون میآید، خود را برای آنها آماده و زیبا سازد» .
امام صادق(ع) به یکی از یاران خود میگوید:
« اظهار النعمة احبّ الی الله من صیانتها فإیّاک ان تَتَزَیَّنَ إِلاّ فی أَحسن زِیِّ قَومِک[3]؛ نزد خدا، نمایان کردن نعمت، از نگه داشتن آن محبوب تر است. پس مبادا که جز در بهترین شکل مورد پسند قوم خود بیرون بیایی».
امیر المؤمنین(ع) که خود در غایت زهد و ساده زیستی بود، هرگز سهلانگاری در آراستگی و آراسته بودن را روا نمیدانست. روایتی از آن حضرت نقل شده که نشان میدهد رفاقت و صمیمیت و خویشاوندی نباید باعث کوتاهی در این امر شود. آن حضرت فرمود:
« لِیَتَزَیَّنَ اَحَدُکُم لأَخیهِ الْمُسْلِمِ کما یَتَزَیَِّنَ لِلْغَریبِ الَّذی یُحِبُّ أَنْ یراه فی احسن الهَیئة[4]؛ هر یک از شما خود را برای برادر مسلمانش همان گونه بیاراید که برای بیگانهای که دوست دارد وی را در بهترین شکل ببیند، میآراید».
البته باید به این نکته هم توجه داشت که در این امر نباید از حد افراط و تفریط بیرون رفت. از این رو، مرزهایی برای آن بیان شده است؛ مثلاً در فقه پوشیدن لباس شهرت، خود را شبیه پوشش کافران در آوردن و پوشش با هدف فتنهانگیزی و ... جایز دانسته نشده است. بر این اساس، همان طور که آراستگی حلال و شایسته موجب استحکام و ایجاد نشاط و سلامت در ارتباطها میشود، آراستگی ناشایست و حرام، با این امور منافات دارد و موجب مفسده برای فرد و جامعه میشود.
مطلب دیگر این است که پیشوایان اسلام به تمایل جوان و خودآرایی و تجمل دوستی در چارچوب اخلاق و مصلحت جامعه توجه داشتهاند و خودآرایی را برای جوان تحریم نکردهاند. حکایتی نقل شده که علی(ع) جامه بهتر را به غلامش قنبر که جوان بود، داد تا تمایل زیباپسند قنبر را ارضا سازد. سپس خطاب به وی فرمود:
«تو جوانی و مانند سایر جوانان به تجمل و زیبایی رغبت بسیار داری و به علاوه من از خدای خود حیا میکنم که لباس خودم بهتر باشد».[5]
بدون تردید ارضای میل خودآرایی و تجمل که فطری است، به تکامل و ذوق و شکفتن احساسات جوان کمک و روح و عاطفه او را تقویت میکند، ولی نباید جوان در این راه به زیادهروی و افراط گراید و از حد شایسته تجاوز کند، بلکه او همانگونه که به زیبایی بیرونی و ظاهری میپردازد، باید به جمال و زیبایی عقل، فکر، علم، هنر و اخلاق هم بپردازد تا به وسیله هر دو زیبایی، انسانی تکامل یافته برای جامعه پدید آید.
آراستن به معنای زینت دادن و تزئین کردن و همچنین به معنای منظم و مرتب بودن، هماهنگ بودن و آماده و مهیا بودن نیز گفته شده[6] که کاملاً مرتبط با معنای اول است؛ زیرا تزئین کردن به نوعی با نظم و تقارن و نیز هماهنگی همراه است و نشان دهنده آماده و مهیا بودن برای مقصود مورد نظر (مثلاً ملاقات دوست) است. در مقابل آراستن که معمولاً با افزایش همراه است، پیراستن قرار میگیرد که ویژگی آن کاستن و زدودن شاخ و برگ است.
آراستگی به دو نوع است: آراستگی روحی و ظاهری.
قبل از پرداختن به آراستگی جسمی و ظاهری از منظر معصومان، به پاکیزگی روح و آراستن باطن در کلام آن بزرگواران میپردازیم.
آراستگی روح را به سه بخش میتوان تقسیم کرد:
این آراستگی را میتوان به سه زینت اساسی خلاصه کرد: علم، حکمت و ادب.
علم: امام علی(ع) میفرمایند:
« العلم زین الأغنیاء وغنی الفقراء؛[7] دانش، زینت دهندة ثروتمندان است( منظور از ثروتمندان یعنی کسانی که علم دارند) و بینیاز کننده فقرا (یعنی کسانی که علم ندارند و جاهل هستند).
در حدیثی دیگر فرمود:« العلم اشرف حلیة و عطیّة[8]؛ دانش والاترین زیور و هدیه است».
«علیک بالحکمة فانها الحلیةِ الفاخرة[9]؛ حکمت زیوری است گرانبها که بر تو لازم است آن را به دست آوری».
حکمت به معنای قوه تمییز بین زشت و زیبا و عنصر حرکت دهنده انسان به نیکیها و بازدارنده او از بدیهاست.
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید:« احسن الادب زینة العقل[10]؛ ادب نیکو ، زیور و زینت خرد و عقل است».
در این باره بحث فراوانی وجود دارد، اما خلاصهای از آن را بیان میکنیم. منظور از آراستگی در گفتار، دروغ نگفتن، ناسزا نگفتن، دشنام ندادن، غیبت نکردن، تهمت نزدن، آبرو نریختن و غیر اینهاست. چاره همه این گناهان سکوت است. امام صادق(ع) میفرماید:
«الّصُمتُ کَنزٌ وافرٌ و زینُ الحلیم[11]؛ سکوت گنجی سرشار و زیور شخص بردبار است».
منظور از آراستگی در رفتار، انصاف، وفا و بردباری، سخاوت و ... است.
در این زمینه روایات فراوانی هست. امام صادق(ع) میفرماید:
«رأیتُ الوفاء یُزَیّنُ الرجال[12]؛ چنین است که وفا، مردان را زینت میدهد».
امام علی(ع) میفرماید:«و زین المصاحبة الاحتمال[13]؛ زینت دوستی، تحمّل است».
همچنین امیرمؤمنان(ع) میفرماید:
«السّخاءُ یَکسِبُ المَحَبَّةَ و یُزَیّنُ الاخلاقَ[14]؛ سخاوت محبت میآورد و اخلاق را زینت میبخشد».
پاکیزگی گذشته از تأثیر بسزایی که در سلامت شخصی و اجتماعی انسان دارد، موجب دلپذیری و جلب نظر بیننده میشود، بلکه یکی از خواستههای فطری انسان است و با سرشت انسان آمیخته شده است. در کلام معصومان(ع) پاکیزگی جزئی از ایمان است.
پیامبر اکرم(ص) میفرماید:
«النظافة من الایمان[15]؛ پاکیزگی جزئی از ایمان است»؛
یعنی یکی از نشانههای مؤمن، پاکیزگی و آراستگی است.
امام رضا(ع) میفرماید:« مِنْ أَخْلاقِ الأنبیاء التَّنَظُّف؛ [16] پاکیزگی از اخلاق انبیاست».
گزارش شده که پیامبر اکرم(ص) به آیینه یا آب نگاه میکرد و با ظاهری آراسته با مردم مواجه میشد و میفرمود:
« اِنَّ الله تعالی یُحِبُّ مِنْ عَبِدهِ اذا خَرَجَ الی إِخْوانِهِ أَنْ یَتَهیّأ لَهُم و یَتََجَمَّلَ؛[17] خداوند تعالی دوست دارد وقتی بندهاش نزد برادران خود میرود، خود را آماده کند و بیاراید».
در حدیثی از قول پیامبر اکر(ص) در مورد شخصی آلوده چنین آمده است :
« ان الله تعالی یُبغِضُ الوَسِخَ و الشَعِثَ[18]؛ خداوند متعال شخص آلوده و ژولیده را دشمن میدارد».
در بعضی از روایات به موارد خاص نظافت اشاره شده است. امام صادق(ع) در قسمتی از حدیث خود میفرماید:
«فان الله عزَّوجلّ اذا اَنعَمَ علی عبده اَحَبَّ ان یری علیه أَثَرَها . قیل و کیف ذلک؟ قال یُنَظِّفْ ثَوبَه و یُطَیِّب ریحَهُ و یُجَصِّصْ دارَه و یکنسْ اُفنیتَهُ حتی ان السراجَ قبلَ مَغیِبِ الشّمس یَنفی الفَقر و یَزِیدُ فی الرّزقِ[19]؛ هر گاه خداوند به بندهای نعمتی بدهد، دوست دارد اثر آن را در او ببیند. عرض شد: چگونه؟ فرمود: لباس تمیز بپوشد، از بوی خوش استفاده کند، خانهاش را گچکاری کند، آلودگیهای منزل خود را بروبد و از بین ببرد؛ حتی روشن کردن چراغ قبل از غروب خورشید فقر را دور میسازد و روزی را افزایش میدهد».
موی سر یکی از جلوهگرترین اجزای بدن است. زیبایی رو و صورت با موی سر جلوه پیدا میکند، مخصوصاً در نزد بانوان. اگر فردی صورت، ابرو، چشم، لب و بینی زیبا داشته باشد، ولی موی سر نداشته باشد، آن زیبایی جلوه نمیکند و چه بسا آن فرد را زشت نشان دهد. به همین دلیل، امامان معصوم سفارشهایی درباره موی سر بیان کردهاند.
«وَرَدَ فی الحدیث ان رسول الله(ص) نهی الَمُرأَةُ التی وَصَلَتْ الی حََدِّ البلوغ اَن تَتَشَبِّهَ بالرِّجال فی قَصِّ شَعْرِها من الْخَلْفِِ او من الوسط او من الأَمامِ[20]؛ پیامبر اکرم(ص) نهی فرمود زنی(دختری) را که به حد بلوغ رسیده باشد و مانند مردان موهای خود را از پشت سر یا از میان یا از جلوی سر کوتاه کند».
این حدیث موی بلند را برای زن پر اهمیت و زیبایی زن را با موی بلند دانسته است.
امام صادق(ع) فرمود:
« اِنَّ مِن اَجمَلِ الجمال الشَّعْرُ الحسن[21]؛ از زیباترین زیباییها، موی نیکو و قشنگ است».
در جای دیگر میفرماید:
« الشّعر الحسن من کَسوةِِ الله فاکرِمُوه؛[22] موی زیبا از پوششهای خداست. پس آن را گرامی بدارید».
امام رضا(ع) فرمود:« ثلاثٌ من سُنَنِ المرسلین العطر و اخذ الشعر و کَثْرَةُ الطُّرُوقَه[23]؛ سه چیز است که از روشهای پیامبران است، عطر زدن، مو گذاشتن و بسیار همبستر شدن.
درباره نگهداری از مو نیز روایاتی رسیده است.
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«مَن اِتَخَذَ شَعُراً فَلیُحسِنُ وَلایَتَه او لِیَجُزَّه[24]؛ هر کس موی سرش را بلند میگذارد، خوب نگهداری یا کوتاهش کند».
از این حدیث میتوان برداشت کرد که موی سر اگر بلند باشد، مشکلی ایجاد نمیکند .
(البته در آقایان نباید از حد متعارف خارج شود).
امام صادق(ع) میفرماید:
« اِسْتَأصِلْ شَعرَکَ یَقِِلُّ دَرَنُهُ و دوابُّهُ وَ وَسِخَهُ و تغلظ رقبَتُکَ و یجلو بَصَرُکَ[25]؛ موی سرت را کوتاه کن؛ چرا که (با کوتاه کردن مو) آلودگیها و انگلهای آن را کم،و گردنت را استوار و نور چشمت را افزون میکند».
شانه زدن موی سر، فایدههایی دارد و در این باره روایات متعددی از معصومان ذکر شده است. امام صادق(ع) در تفسیر کلمه زینت در آیه )خُذُوا زیِنَتُکُم عند کل مسجد(؛«در هر مسجدی زیورهای خود را به همراه ببرید»، فرموده است:
«الزینةُُ المِشطُ فانِّ المِشط یجلِبُ الرِزقَ و یُحسِنَ الشَّعرَ و یُنجِزُ الحاجة و یَقطَعُ البَلْغَم[26]؛ شانه زدن زینت است؛ زیرا (شانه زدن) روزی میآورد، مو را زیبا میکند، حاجت را برآورده میسازد و بلغم را از بین میبرد».
در جای دیگر امام صادق(ع) میفرماید:
«المِشطُ للرَّأسِ یَذهَبُ بالوباء[27]؛ شانه زدن سر وبا را از بین میبرد».
امام صادق(ع) میفرماید:
«اذا اَخَذْتَ الدُّهْنَ علی راحتکَ فَقُل. اللهمّ انی اسأَلُکَ الزَّیْنَ و الزینَة[28]؛ موقع روغن زدن موی سر، بگو: بارالها! از تو درخواست زیبایی و زینت دارم». این حدیث ضمن اینکه اهمیت روغن زدن موی سر را میرساند، به ما میفهماند که روغن زدن موی سر میتواند امر عبادی باشد.
در جای دیگر امام میفرماید:
«مَن دَهَنَ مؤمِناً کَتَبَ اللهُ له بِکُلِّ شَعرةٍٍ نُوراً یوم القیامة[29]؛ اگر کسی به مؤمنی روغن بزند، خداوند برای هر مو، نوری را در روز قیامت برای او مینویسد».
در حدیثی دیگر آمده است: «الدُّهْنُ یُذْهِبُ بالبُؤسِ[30]؛ روغن ژولیدگی را دور میکند».
در مورد امام صادق(ع) آمده است که:«کان یُدْهِنُ بأصناف الدهن»؛[31]
از این عبارت معلوم میشود که انسان میتواند انواع روغن را برای بدن خود استفاده کند.
راوی میگوید: از امام صادق(ع) درباره خضاب و رنگ کردن مو پرسیدم.
حضرت فرمود:« قد خَضَبَ النبی(ص) و الحسین بن علی و ابوجعفر بالکتم[32]؛ پیامبر اکرم، امام حسین و امام باقر(ع)، به وسیله کتم[33] خضاب میکردند».
رسول خدا(ص) فرموده است:
«اِختَضَبُوا بِالحِِنّاء فانه یَجلُوا البَصَرَ و یُنبِتُ الَّشعرَ و یُطَیِّبُ الرّیِحَ و یُسَّکِِنُ الزّوجةَ[34]؛ با حنا خضاب کنید؛ چون چشم را روشن میکند و مو را میرویاند و بوی بد بدن را پاک میکند و به همسر انسان آرامش میدهد».
[1] . الکافی، ج 6، ص 440؛ امالی طوسی ، ج 1، ص275.
[2] . مکارم الاخلاق، الباب الاول، الفصل الخامس، ص 35.
[3] . الکافی، ج 6، ص 440.
[4] . همان ، ص 439.
[5] . مکارم الاخلاق ، ج 1، ص 224.
[6] . فرهنگ فارسی معین ، ج 1، ص 39.
[7] . غررالحکم، القسم الاول، الفصل الثانی فی العلم، ص42.
[8] . غررالحکم، حدیث1869.
[9] . غررالحکم، باب الاول المعرفه، الفصل السادس فی الحکمه. ص58.
[10] . بحارالانوار، ج 78، ص 80.
[11] . من لا یحضره الفقیه، ج4، ص396، حدیث5843.
[12] . بحارالانوار، ج47، ص32.
[13] . غررالحکم ، التجمل و الاحتمال، ص420، حدیث9622.
[14] . همان، ص378، حدیث 8523.
[15] . بحارالانوار، ج21، ص257، باب 30؛ طب النبی، ص19.
[16] . الکافی، ج5، ص567؛ وسائل الشیعه، ج30، ص243 ؛ بحارالانوار، ج75، ص335، باب 26؛ تحف العقول، ص442،
[17] . مکارم الاخلاق، ص96.
[18] . کنزالعمال، ج 17، ص181.
[19] . امالی طوسی، ص 275 ؛ مسائل علی بن ابیطالب، ص229، احکام المساجد.
[20] . تذکرة الفقهاء، ج 1، ص390.
[21] . الکافی، ج1، ص614.
[22] . من لا یحضره الفقیه، ج1، ص119.
[23] . الکافی ، ج 6، ص 285.
[24] . همان.
[25] . همان. ص484.
[26] . همان، ص 489.
[27] . همان. ص 488.
[28] . همان، ص 520.
[29] . همان.
[30] . همان. ص 488.
[31] . مکارم الاخلاق، ص 33.
[32] . الکافی ، ج 6، ص 479.
[33] . کتم گیاهی است که برای خضاب سیاه با وسمه مخلوط میشود. لسان العرب، المنجد.
[34] . الکافی، ج 6، ص 481.
معنا و مفهوم احسان
احسان ونیکوکاری از اموری است که در حوزه عمل اجتماعی و هنجارهای پسندیده قرار می گیرد و یکی از فضیلت های اخلاقی نیز به شمار می رود و هر کسی که از فطرت سالم برخوردار باشد زبان به ستایش و تحسین اهل احسان و نیکوکاران می گشاید.
در آموزه های قرآنی برای احسان معانی سه گانه ای بیان شده است که یکی از معانی آن ارتباط تنگاتنگی با مساله ایمان و ارتباط انسان با خدا دارد و در حقیقت در حوزه های شناختی و بینشی و نگرشی معنا و مفهوم می یابد. این معنا از احسان به نوعی در حوزه عرفان اسلامی نیز قرار می گیرد. از این رو عارفان برجسته اسلامی، فصلی مهم را به آن اختصاص داده اند و حتی فناری در کتاب مصباح الانس، بخش مهم و نخستین آن را به بیان مقام احسان و ارزش و مکانت آن اختصاص داده و بدان پرداخته است.
به نظر می رسد تفکیک و جدایی میان مفاهیم احسان به سختی امکان پذیر است و نمی توان مرزهای روشنی برای هر یک از معانی آن ترسیم کرد؛ زیرا میان هر یک از آنها چنان پیوستگی وجود دارد که تفکیک و جدایی تنها به شکل مفهومی و تجریدی انجام می شود و در عمل به دور از حقیقت و واقعیت است. به این معنا که میان بینش و نگرش وگرایش انسانی پیوندی استوار وجود دارد؛ چنان که میان احسان به معنای انجام کارهای نیک و یا به معنای نیکی به دیگران و یا به معنای انجام کامل و شایسته کاری، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد.
بنابراین اگر گفته شود که شخصی کارهای نیک و پسندیده ای انجام می دهد و آن را تنها مرتبط به امور عرفانی بدانیم در حقیقت نیکی به دیگران را نادیده گرفته ایم چنان که انجام کامل و شایسته کاری را نیز به دست فراموشی سپرده ایم. به سخن دیگر شخصی که کاری نیک انجام می دهد در همان حال می تواند این نیکی و احسان را در حق دیگری به شکل شایسته و کامل انجام دهد.
به عنوان نمونه اگر شخصی نسبت به دیگری خدمتی شایسته انجام دهد و در آن تنها رضا و خشنودی خدا را بجوید، او به هر سه معنای احسان عمل کرده است. بلکه می توان گفت کسی که نیکی کند و مصداق احسان باشد نمی تواند انسانی غیر مومن باشد و این عمل وی نمی شود به دور از تاثیرگذاری در زندگی دیگران و به طور ناقص انجام پذیرد؛ زیرا احسان به معنای نیکوکاری و انجام عمل نیک به طور شایسته و پسندیده و بی هیچ گونه منت و تقاضا و خواهشی است. از این رو همه حوزه بینشی و نگرشی و گرایشی انسان را دربر می گیرد.
قرآن «محسنان» را کسانی دانسته است که ایمان به خدا، رسول، قرآن و آخرت دارند و در کنار رسول در این راه تلاش می کنند و به دیگران نیکی می کنند و این نیکی آنان به گونه ای شایسته و کامل انجام می گیرد. از این رو گفته می شود احسان در مفهوم قرآنی آن با آن که به نظر می رسد دارای معانی ومصادیق سه گانه ای است ولی همه این معانی و مصادیق در حقیقت بازتاب معنای واحدی است.
برخی بر این باورند که احسان به معنای نیکی به دیگران با احسان به معنای انجام دادن کارهای نیک متمایز است و در آیات قرآنی نیز کاربردی متمایز از هم دارد؛ زیرا از آن جا که در پاره ای از مصادیق آن، فواید احسان، بیش از فرد نیکوکار متوجه افرادی است که نیکی به آن ها به سبب وضع خاصی که دارند، سفارش شده است و در مواردی نیز هیچ منفعتی برای نیکی کننده و نیکوکار نداشته و نیازی از وی را برطرف نمی کند، چنان که این معنا در ارتباط خدا با انسان و انسان با دیگران به چشم می خورد.
هرچند نیکی در ارتباط خدا با انسان و یا دیگر موجودات هستی، منفعتی را متوجه خدا نمی سازد ولی این بدان معنا نیست که تفاوت معنایی وجود دارد؛ زیرا احسان در اصل به معنای نیکی بدون چشم داشت منفعت و سود است. به این معنا که احسان به معنای انجام دادن کارهای نیک و پسندیده به طور کامل و شایسته و بی هیچ چشم داشتی از سوی شخص است. بنابراین اگر کاری پسندیده و شایسته همراه با نقص و یا منت و منفعت جویی انجام پذیرد به عنوان مصداق احسان قرار نمی گیرد. احسان زمانی تحقق می یابد که شخص بی هیچ چشم داشتی کاری نیک را به طور کامل و شایسته انجام دهد. بنابراین کارهایی که خداوند نسبت به انسان و یا هر موجود دیگری انجام می دهد به عنوان مصداق احسان بشمار می رود.
مصادیق احسان خداوند
در آیات قرآن، نیکی خداوند به بندگان چه در دنیا و آخرت و چه در زمینه نیازهای روحی و روانی یا در حوزه امور مادی به عنوان مصداق احسان شمرده شده است. از این رو قرآن از زبان حضرت یوسف تبیین می کند که رهایی وی از زندان و بازگشت خانواده به سوی او از مصادیق احسان خداوند به آن حضرت بوده است. آن حضرت(ع) می فرماید:وَقَدْ أَحْسَنَ بَی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاء بِکُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِّمَا یَشَاء إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (یوسف آیه 100) در این آیه آمدن خاندان یعقوب(ع) به سبب جای گزینی زندگی به مصر به جای بادیه نشینی، رهایی آنان از خشک سالی و نیز قحطی به دنبال مرگ احشام، هم چنین پایان دادن به جدایی یوسف(ع) و خانواده اش نیکی خدا به وی خوانده شده است. (مجمع البیان ج5 ص406 و المیزان ج11 ص 247)
قرآن ثروت و دارایی را نیز مصداقی از نیکی خدا برمی شمارد (قصص آیه 76) و گنج قارون را از زبان بنی اسرائیل احسان خدا به وی می داند. (قصص آیه 76)
بنابراین هرگونه نعمتی که خداوند به انسان می بخشد به جهت آن که کار نیک کامل و شایسته و بی هیچ چشم داشت و منتی است، به عنوان مصداق احسان می باشد. این گونه است که می توان گفت احسان معنایی واحد دارد و تفاوت های بیان شده از سوی برخی نمی تواند چندان مهم و تأثیرگذار ارزیابی شود و تفاوت های مفهومی آن به گونه ای نیست که بتوان روی آن تأکید کرد به ویژه آن که از جهت مصادیق دارای گستره یک سان می باشد.
ناگفته نماند که مصادیق احسان گاه با مفاهیم پردامنه دیگری چون تقوا و ایمان و عمل صالح یگانه می شود و در کاربردهای قرآنی تفاوتی میان احسان و آن ها گذاشته نمی شود. (آل عمران آیات 133 و 134 و نیز کهف آیه 30 و یوسف آیه 90 و نیز زمر آیه 33 و 34)
آن کسان که در توانگری و تنگدستی انفاق می کنند و خشم خویش فرو می خورند و از خطای مردم در می گذرند خدا نیکوکاران را دوست دارد.
کمک به خویشاوندان
از دیگر کسانی که قرآن احسان نسبت به آنان را مورد تشویق قرار داده، کمک مالی به خویشان و بستگان است. یتیمان و بیچارگان و همسایگان دور و نزدیک و نیز دوستان بسیار نزدیک و هم نشین و در راه ماندگان نیز از جمله کسانی هستند که می بایست بی هیچ چشم داشتی به آنان احسان کرد. (نساء آیه 63 و 73)
قرآن بیان می کند که احسان به دیگران در حقیقت احسان به خویشتن است چنانکه می فرماید: إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ (اسراء آیه7)؛ زیرا شخص با احسان و نیکوکاری، شخصیت خود را کامل می گرداند و در تحقق تکامل وجودی خویش می کوشد. اگر انجام اعمال پسندیده و نیک، انسان را از خسران رهایی می بخشد و مصداق انسان پیروز و فائز می شود به این معناست که انسان در یک فرآیندی خود را از نقص به کمال می رساند.
به این معنا که انسان در اصل به جهت از دست دادن سرمایه وجودی خویش در زیان و خسران به سرمی برد و هیچ کسی از این قانون مستثنی نیست مگر آنانی که خود را شناخته و پس از شناخت خویش و حق در راستای رهایی از نقص و خسران با کارهای نیک تلاش می کنند. از این روست که می توان گفت احسان به دیگران به معنای احسان به خویشتن خویش است و کسی که به دیگری احسان می کند پیش از آن که این احسان و فواید آن به دیگری برسد به خود وی رسیده است؛ زیرا با این بینش و نگرش احسانی خویش، توانسته است از زیان و خسران رهایی یابد و از برکت احسان، خود را به تکامل برساند و شخصیت و شاکله وجودی خویش را کامل گرداند.
در این قسمت به آیاتی از قرآن پرداخته می شود که از نگاه احادیث و مفسران در باره حضرت خدیجه نازل شده و یا درارتباط با ایشان می باشند .
خدیجه پاک و برگزیده...
و اذ قالت الملائکه یا مریم ان الله اصطفیک و طهرک و اصطفیک علی نساء العالمین
آنسان که ملائکه گفتند : ای مریم خداوند شما را پاک گردانید و برگزید و نیز بر تمام زنان جهان هستی برتری داد )سوره آل عمران آیه 42(
مخاطب قرآن در این برتری کمال و پاکی حضرت مریم صلوات الله علیها می باشد لکن با توجه به اینکه مفسرانی چون قرطبی طبرسی ابن کثیر و آلوسی بغدادی در ذیل تفسیر این آیه با استناد به کلامی از رسول الله صلی الله علیه و آله که فرمودند : فضلت خدیجه علی نساء امتی کما فضلت مریم علی نساء العالمین یعنی خدیجه بر زنان امتم برتری یافت همانگونه که مریم بر زنان جهان برتری داشت و نیز در کلام دیگری که حضرت علی علیه السلام فرمودند که از رسول الله صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمودند : خیر نسائها مریم بنت عمران و خدیجه بنت خویلد (تفسیر ابن کثیر ج 1 ص 323 ) یعنی بهترین زنان مریم دختر عمران و خدیجه دختر خویلد هستند گویای این واقعیت است که مصداق دیگر این آیه حضرت خدیجه صلوات الله علیها نیز می باشند
شما را بواسطه خدیجه رضی الله عنها بی نیاز نمود
بر استواری این ادعا احادیثی است که مفسران در ذیل تفسیر این آیه گزارش کرده اند و در آنها نام مبارک این بانوی کم نظیر جهان هستی بیان شده است چنانچه قرطبی می نویسد : ظاهر قرآن و احادیث اقتضا می کند که حضرت مریم از تمام زنان برتر و پس از آن فاطمه و سپس خدیجه و بعد آسیه باشد (تفسیر جامع الاحکام ج 4 ص 59 )
این سخن مفهوم کلامی است که از رسول الله علیه و آله گزارش شده است
نقش حضرت خدیجه در بی نیازی رسول الله از نظر مالی و...
ووجدک عائلا" فاغنی (سوره ضحی،آیه 8)
و تو را فقیر الی الله یافت و سپس بی نیاز کرد
درتفسیر فرات کوفی با استناد به کلامی از ابن عباس خدیجه را عامل غنای رسول الله دانسته است .عن ابن عباس رضی الله عنه : ووجدک ضالا" عن النبوه "فهدی" الی النبوه "ووجدک عائلا" فاغنی" بخدیجه. (تفسیر فرات کوفی حدیث 730)
اگرچه برخی از مفسران (زمخشری در کشاف ج 4/768 و علامه طباطبائی در المیزان ج 20/311 ) بی نیازی را اقتصادی دانسته اند لکن کلی بودن آیه و کلام امام رضا (ع) (در تفسیر صافی ج 4/342 و کنز الدقایق ج 14/321) که فرمودند : خداوند با مستجاب نمودن دعای حضرت ایشان را بی نیاز نمودند .می توان خدیجه (س) را عاملی بشری انسانی و مادی برای فراهم نمودن بستربی نیاز معنوی و مادی حضرت دانست .
و بر استواری این نتیجه کلام قرطبی است در تفسیر این آیه که می نویسد:شما را بواسطه خدیجه رضی الله عنها بی نیاز نمود.(تفسیر الجامع الاحکام ج 20/72)