نشانه های ولایت پذیری
حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان
مسئله بشریت
باید توجه داشت فرار از پذیرفتن "رفعنا بعضهم فوق بعض درجات"، تنها در جامعه ی دینی نیست. در یک جامعه ی لائیک هم، کسانی را میبینیم که شخصیتاً نمیخواهند این واقعیت را بپذیرند و به دنبال فرصتی میگردند تا طوری زندگی کنند که کسی فوق آنها وجود نداشته باشد.
البته این در جای خود یک ارزش است که انسان برای رفعت موقعیت خود تلاش کند، ولی نباید ارزشهای دیگران را هم انکار کرد. اما در این میان بعضیها خود را برتر از دیگران میدانند. ریشه ی قدرتطلبی صهیونیستها همیناست. آنها نمیتوانند این واقعیت هستی را بپذیرند و میگویند ما بنی اسرائیل، قوم برتر هستیم؛ در صورتی که هر فرد یا جامعه ای از یک جهت برتری دارد. آفریقاییها بر آسیاییها از یک جهت برتر هستند، آسیاییها بر اروپاییها از یک جهت، اروپاییها بر دیگران از جهت دیگر... البته منظور از برتری در این مورد، برتری ارزشی یا دینی نیست.
به هر حال کسانی که این تفاوتها و نظام تسخیری را میپذیرند، از نظر روحی و اخلاقی تعادل دارند و امکان تعامل اجتماعی بسیار بالایی هم پیدا میکنند؛ انعطاف پذیر هستند و همیشه از زندگی خرسندند. بسیاری از اتفاقها که در زندگی رخ میدهد و خیلیها را ناراحت میکند، نمیتواند اینگونه انسانها را ناآرام کند. آنها میتوانند به همه چیز زیبا نگاه کنند و بهره ی درستی ببرند. مثلاً چیزی را که نمیدانند، راحت میپرسند. بعضیها که خودشان در یک رشته ی علمی تخصص دارند، گاهی چیزی را که در یک حوزه ی دیگر نمیدانند، بسیار متواضعانه سؤال میکنند. انسان از تواضع و آزادمنشی آنها لذت میبرد. آنها به راحتی میپذیرند که در مسائلی، دیگران بر ایشان برتری دارند.
از طرف دیگر گاهی کسی در رشته ای تخصص دارد و در رشته های دیگر نه، اما نمیخواهد بپذیرد. به جای اینکه درست و سر راست بپرسد، با کنایه میگوید: شما در اینباره چیزی میدانید!؟ نمیداند که اینجا نباید مثل استاد سؤال کرد، بلکه باید مثل یک شاگرد مسأله را مطرح نمود. البته این طبع انسان است که به "أنا ربّکم الأعلی"2 میل دارد. یک حالت فرعونی است که در همه هست و نمیگذارد کوچکی کردن را بپذیرد.
بنابراین باید روی نهادینه کردن این خصلت بسیار ساده، کار کرد. باید برای خودمان تکرار کنیم و بپذیریم که انسانها بر یکدیگر برتری دارند؛ به یکدیگر محتاج میشوند و باید به هم خدمت کنند. باید به راحتی این تفوقهای نسبی در "نظام تسخیری" را پذیرفت. اگر این حقیقت را به راحتی بپذیریم، تواضع در جان ما ریشه میگیرد و رشد میکند.
ریشه ولایتگریزی
این نکته در آیه ی مذکور، از مطالب بسیار کلیدی قرآن در مباحث اجتماعی است؛ چنانکه استاد شهید مطهری در کتاب جهانبینی توحیدی میگوید: "آیه ی مورد نظر، رابطه ی تکوینی انسانها را در زندگی اجتماعی بیان میکند که رابطه ی تسخیری عموم برای عموم است و میتوان گفت از نظر بیان فلسفه ی اجتماعی اسلام، مهمترین آیات است."3
این آیه در واقع مربوط به کسانی است که پیامبری پیامبر را قبول ندارند و نمیپذیرند. مشکل آنها این است که چرا یک انسان و یا این شخص باید پیامبر باشد!؟ انگار آنها باید تعیین کنند چه کسی یا چه نوع موجودی باید پیامبر شود. خداوند متعال در آغاز آیه ی مورد نظر میفرماید: "أهم یقسمون رحمة ربّک"؛ منظور از رحمت در اینجا "نبوت" است که با "ولایت" هم ارتباط تنگاتنگی دارد.4 آیا انسانها باید مشخص کنند که شایسته است پیامبری را به چه کسی بدهند!؟ خداوند توضیح میدهد که شما حتی برای تقسیم معیشت خود به من محتاج هستید! من با ملاحظات خودم امکانات زندگی را به انسانها میبخشم. بنابراین مشخص است که رحمت را هم خودم باید تقسیم کنم. تشخیص این امور از انسانها برنمیآید.
یکی از تفاوتهای انسانها در دنیا این است که یکی پیامبر میشود و دیگری نمیشود. یکی امام است و دیگری مأموم. البته اگر بحث امامت و ولایت هم در کار نباشد، انسانها در داشتن میزان قدرت تأثیرگذاری بر یکدیگر، با هم مساوی نیستند. بعضیها- صرف نظر از اینکه شایستگی دارند یا نه- ذاتاً توانایی رهبری و مدیریت بیشتری دارند. اما همان کسانی که نظام تبعیضی و تسخیری را نمیپذیرند، این تفاوت را نیز نمیپذیرند. ربط بحث نظام تبعیض و تسخیر با "ولایتپذیری"، این است.
نکته ی مهم آن است که برخی افراد به دلیل بیظرفیتی و یا دیگر مشکلات شخصیتی، نظام تسخیری را نمیپذیرند و در برخی موارد برتریهای دیگران را قبول نمیکنند. حتی بدشان نمیآید دیگران را برده ی خود قرار دهند؛ مانند ثروتمندانی که وقتی به شخصیتی باسواد برخورد میکنند، نه فقط در برابر او تواضع نمیکنند، بلکه میخواهند با پول، او را در برابر خود متواضع کنند.
ممکن است این تعبیر نسبت به ولایت، بی احترامی تلقی شود، اما واقعیت این است که انگار برخی دیواری کوتاهتر از دیوار ولایت پیدا نمیکنند و تا به پیامبر و امام میرسند، ولایتگریز و تسخیرناپذیر میشوند! پیامبر و امام، برتری دارند اما زور نمیگویند؛ مهربان هستند و به دیگران میدان میدهند. از این رو برخی که مشکل شخصیتی دارند- مثلاً از تکبر و حسادت پر بهره اند- ضمن نپذیرفتن شأن آنها، از مهربانیشان سوء استفاده میکنند. البته همین انسانها در برخی موارد که مجبور باشند، اهل معامله اند و نظام تسخیری را میپذیرند.
شاید چون پیامبر(ص) خودش به دنبال انسانها آمده و میفرماید: "قولوا لا إله إلا الله، تفلحوا" مظلومتر از او پیدا نمیکنند. نوبت به پیامبر و امام که میرسد، همه بازی درمیآورند که چرا این آقا پیامبر شود!؟ همین کسانی که به پیامبری یک شخص اعتراض میکنند، هزاران تفاوت و تبعیض دیگر را در دنیا میبینند و دم برنمیآورند؛ گرچه اگر زمینه اش باشد، سعی میکنند آن تفاوتها را هم نپذیرند و ظلم میکنند، ولی به پیامبر و امام که میرسند، به دلائلی حساسیتشان بیشتر میشود.
آیه ی 32 سوره ی زخرف میفرماید: آیا رحمت پروردگار را شما باید تقسیم کنید!؟ آیا شما باید تعیین کنید که پروردگار این نعمت را به چه کسی بدهد؟ اشاره ی آیه به این است که در واقع بعضیها نتوانستهاند تفاوت در نظام تسخیری را بپذیرند. نه تنها تا جایی که میتوانند زیر بار کسی نمیروند، بلکه میخواهند همه را زیر بار خودشان بیاورند. نوبت به پیامبری و ولایت هم که برسد، ولایتگریزی میکنند. اگر بتوانند، ولایت ستیزی هم خواهند کرد.
ولایت گریزی پنهان
حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان
بحث درباره ولایت را به گونه های مختلفی می توان مطرح کرد. "ولایت پذیری" و "ولایت گریزی" را هم می توان به صورتهای گوناگون مورد مطالعه قرار داد. یکی از منظرها که در قرآن کریم هم آمده، این است که بحث پیرامون ولایت را از "نظام تسخیری" آغاز کنیم و با طرح تفاوتهایی که میان انسانها و لوازمی که این تفاوتها دارند، به موضوع ولایت، ولایتپذیری و ولایتگریزی برسیم.
نظام تسخیری
انسانها با یکدیگر متفاوت آفریده شدهاند و امکانات، دارائیها و توانائیهایشان با هم فرق میکند. این تفاوت لازمهی خلقت انسان است که میخواهد اجتماعی زندگی کند. اگر این تفاوتها نبود، زندگی اجتماعی هم قابل تصور نبود. اجتماع هم به دلایل گوناگون لازمهی حیات انسان شمرده شده است.
تفاوت بین انسانها موجب میشود که توانائیها و دارائیهای انسانها نسبت به هم در بخشهای مختلف، کم و زیاد باشد. مثلاً پیرمرد، عقلش بیشتر از جوان میرسد؛ زور جوان هم بیشتر از پیرمرد است. باید توانائیهای ایندو در هم ضرب شود تا بتوانند زندگی کنند. گاهی جوان به پیرمرد پول میدهد تا از عقلش استفاده کند و گاهی پیرمرد به جوان پول میدهد تا از زور بازوی او بهره ببرد. البته مثالهای متنوع دیگری نیز میتوان در نظر گرفت که بیش از این بیان کننده تفاوت استعدادها و تواناییها باشند اما از ذکر آنها میگذریم.
بنابراین تفاوت بین انسانها موجب میشود که آنها یکدیگر را به کار گیرند و تسخیر کنند. اینگونه است که "نظام تسخیری" برقرار میشود و ما ناگزیر باید آن را بپذیریم. قرآن میفرماید: "نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات، لیتخذ بعضهم بعضاً سخریاً"1 خداوند متعال میفرماید ما امکانات زندگی کردن را بین انسانها متفاوت، متنوع و نامساوی تقسیم کرده ایم تا یکدیگر را (در یک نظام تسخیری) به کار گیرند.
وقتی امکانات زندگی برای انسانها متنوع باشد، طبیعتاً در بسیاری از جزئیات نامساوی خواهند بود؛ و به همین دلیل انسانها بر هم قدرت پیدا میکنند. بعضی بر بعضی دیگر در برخی امکانات، برتری پیدا میکنند. این در جهتی از آن برتر میشود و آن در جهتی دیگر از این قویتر میگردد. این برتریها در انواع زمینهها وجود دارد.
خداوند متعال نیز ابایی ندارد از آن که نتیجه را به طور واضح اعلام کند: "لیتّخذ بعضهم بعضاً سخریا" نتیجه این می شود که شما یکدیگر را به کار بگیرید و کارمند هم شوید. حالا چه اسمش کارمند باشد، چه نباشد. مدیر هم به نوعی کارمند کارمند خود است؛ چون به کارمندانش خدمت میکند؛ همانگونه که کارمندان به مدیر خدمت میکنند. این چرخش وجود دارد تا انسانها یکدیگر را به خدمت بگیرند و همه رئیس و مرئوس هم شوند؛ و یا انواع ارتباطات تسخیری شکل بگیرد.
فرار از واقعیت
در اینجا یک بحث اخلاقی قابل طرح است و آن اینکه: انسانهایی که از نوعی عدم تعادل رنج میبرند و از عقلانیت و سلامت روحی کافی برخوردار نیستند، نظام تسخیری را نمیپذیرند؛ و به بهانه های مختلف سعی دارند از پذیرش آن فرار کنند؛ مثلاً گاهی عدم تحمل تبعیض را بهانه میکنند. در حالی که منظور از تبعیض در اینجا همان "رفعنا بعضهم فوق بعض" است؛ تبعیض به معنای عدم مساوات و یک شکل نبودن افراد است، نه بی عدالتی. عدالت یعنی شایستگی های افراد مورد اعتنا قرار گیرد و هر کسی حق خود را دریافت کند.
این یک واقعیت است که در بین انسانها، مساوات وجود ندارد. قدها و قیافه ها و وزنهای انسانها متفاوت است. فهم های ما هم فرق میکند. این وضعیت برای خودش فلسفهای دارد و برای حیات انسانها در کنار هم، یک امر حیاتی است؛ که فعلاً به بیان آن نمیپردازیم. ولی بعضی از انسانها به دلیل یک نوع "عدالتگرایی موهوم"، ظرفیت پذیرش نظام تسخیری را ندارند. البته معمولاً عقدهها و گرههای روحی خاصی باعث عدم پذیرش تفاوتها میشود.
گاهی هم بعضی انسانها نظام تسخیری را به ظاهر میپذیرند ولی کینهتوزی میکنند و مترصد فرصتی هستند تا امکانی پیدا کنند و بتوانند از نظام تسخیری فرار کنند و یا دیگران را ظالمانه به تسخیر بکشند. یا به دلائل مختلف نمیخواهند قواعد بازی را رعایت کنند، یا خیال پردازانه میخواهند خود را از تسلیم شدن به نظام تسخیری برهانند و یا در جریان رقابتهای بیهوده و ستمآلود، خود را در جایگاه بهتری قرار دهند.
به هر حال ناراحت بودن از نظام تسخیری و عدم پذیرش لوازم تفاوت انسانها با هم، در شخصیت برخی وجود دارد. اگر دقیق نگاه کنیم، میبینیم منشأ بسیاری از حسادتها همین است. از طرفی منشأ این نپذیرفتنها هم یک نوع خودخواهی افراطی است که به تکبر و حبّ مقام میانجامد. انسان پیش خود میگوید: دیگری نباید از من متمایز باشد! در حالی که تفاوت دیگران با او طبیعتاً تمایزاتی را در پی خواهد داشت. باید پذیرفت که هر کسی را بهر کاری ساختند.
همچنین از زیر کار در رفتن و ظلم هم در واقع فرار از پذیرش نظام تسخیری است. گاهی کسی برای ما کار خدماتی میکند، میآید و در کمتر از دو دقیقه، کاری را انجام میدهد؛ مثلاً وسیلهای را تعمیر میکند ولی ما سختمان است که به خاطر این دو دقیقه، پولی را که حق اوست، بپردازیم. گاهی ما به خاطر انواع خودخواهیها، نمیتوانیم نظام تسخیری را بپذیریم و تفاوتهای طبیعی بین انسانها، در برخی از شرایط ناراحتمان میکند. اسم این وضعیت را چه باید گذاشت؟ بیظرفیتی؟ بیشخصیتی؟ به هر حال بسیار شایع است و منشأ بسیاری از بداخلاقیها و بدرفتاریها است.
اگر این یک واقعیت است که ما انسانها با هم فرق میکنیم- که هست- بهتر است این تفاوتها و نتایج آن را بپذیریم. البته همیشه"نپذیرفتن" با بهانهها و روشهای مختلفی صورت میگیرد. گاهی بر امتیازات خودمان تأکید میکنیم، به خاطر اینکه از اقرار به امتیازات دیگران طفره برویم. گاهی بر کاستیهای دیگرانی که از جهتی بر ما برتری دارند، تأکید میکنیم. گاهی ارزش عدالت و برابری را به رخ میکشیم و هر نوع اقرار به فضیلت دیگران را فضیحتی برای خود تلقی میکنیم و آن را مغایر کرامت انسانی خود میشماریم.