ولایت گریزی پنهان
حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان
بحث درباره ولایت را به گونه های مختلفی می توان مطرح کرد. "ولایت پذیری" و "ولایت گریزی" را هم می توان به صورتهای گوناگون مورد مطالعه قرار داد. یکی از منظرها که در قرآن کریم هم آمده، این است که بحث پیرامون ولایت را از "نظام تسخیری" آغاز کنیم و با طرح تفاوتهایی که میان انسانها و لوازمی که این تفاوتها دارند، به موضوع ولایت، ولایتپذیری و ولایتگریزی برسیم.
نظام تسخیری
انسانها با یکدیگر متفاوت آفریده شدهاند و امکانات، دارائیها و توانائیهایشان با هم فرق میکند. این تفاوت لازمهی خلقت انسان است که میخواهد اجتماعی زندگی کند. اگر این تفاوتها نبود، زندگی اجتماعی هم قابل تصور نبود. اجتماع هم به دلایل گوناگون لازمهی حیات انسان شمرده شده است.
تفاوت بین انسانها موجب میشود که توانائیها و دارائیهای انسانها نسبت به هم در بخشهای مختلف، کم و زیاد باشد. مثلاً پیرمرد، عقلش بیشتر از جوان میرسد؛ زور جوان هم بیشتر از پیرمرد است. باید توانائیهای ایندو در هم ضرب شود تا بتوانند زندگی کنند. گاهی جوان به پیرمرد پول میدهد تا از عقلش استفاده کند و گاهی پیرمرد به جوان پول میدهد تا از زور بازوی او بهره ببرد. البته مثالهای متنوع دیگری نیز میتوان در نظر گرفت که بیش از این بیان کننده تفاوت استعدادها و تواناییها باشند اما از ذکر آنها میگذریم.
بنابراین تفاوت بین انسانها موجب میشود که آنها یکدیگر را به کار گیرند و تسخیر کنند. اینگونه است که "نظام تسخیری" برقرار میشود و ما ناگزیر باید آن را بپذیریم. قرآن میفرماید: "نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات، لیتخذ بعضهم بعضاً سخریاً"1 خداوند متعال میفرماید ما امکانات زندگی کردن را بین انسانها متفاوت، متنوع و نامساوی تقسیم کرده ایم تا یکدیگر را (در یک نظام تسخیری) به کار گیرند.
وقتی امکانات زندگی برای انسانها متنوع باشد، طبیعتاً در بسیاری از جزئیات نامساوی خواهند بود؛ و به همین دلیل انسانها بر هم قدرت پیدا میکنند. بعضی بر بعضی دیگر در برخی امکانات، برتری پیدا میکنند. این در جهتی از آن برتر میشود و آن در جهتی دیگر از این قویتر میگردد. این برتریها در انواع زمینهها وجود دارد.
خداوند متعال نیز ابایی ندارد از آن که نتیجه را به طور واضح اعلام کند: "لیتّخذ بعضهم بعضاً سخریا" نتیجه این می شود که شما یکدیگر را به کار بگیرید و کارمند هم شوید. حالا چه اسمش کارمند باشد، چه نباشد. مدیر هم به نوعی کارمند کارمند خود است؛ چون به کارمندانش خدمت میکند؛ همانگونه که کارمندان به مدیر خدمت میکنند. این چرخش وجود دارد تا انسانها یکدیگر را به خدمت بگیرند و همه رئیس و مرئوس هم شوند؛ و یا انواع ارتباطات تسخیری شکل بگیرد.
فرار از واقعیت
در اینجا یک بحث اخلاقی قابل طرح است و آن اینکه: انسانهایی که از نوعی عدم تعادل رنج میبرند و از عقلانیت و سلامت روحی کافی برخوردار نیستند، نظام تسخیری را نمیپذیرند؛ و به بهانه های مختلف سعی دارند از پذیرش آن فرار کنند؛ مثلاً گاهی عدم تحمل تبعیض را بهانه میکنند. در حالی که منظور از تبعیض در اینجا همان "رفعنا بعضهم فوق بعض" است؛ تبعیض به معنای عدم مساوات و یک شکل نبودن افراد است، نه بی عدالتی. عدالت یعنی شایستگی های افراد مورد اعتنا قرار گیرد و هر کسی حق خود را دریافت کند.
این یک واقعیت است که در بین انسانها، مساوات وجود ندارد. قدها و قیافه ها و وزنهای انسانها متفاوت است. فهم های ما هم فرق میکند. این وضعیت برای خودش فلسفهای دارد و برای حیات انسانها در کنار هم، یک امر حیاتی است؛ که فعلاً به بیان آن نمیپردازیم. ولی بعضی از انسانها به دلیل یک نوع "عدالتگرایی موهوم"، ظرفیت پذیرش نظام تسخیری را ندارند. البته معمولاً عقدهها و گرههای روحی خاصی باعث عدم پذیرش تفاوتها میشود.
گاهی هم بعضی انسانها نظام تسخیری را به ظاهر میپذیرند ولی کینهتوزی میکنند و مترصد فرصتی هستند تا امکانی پیدا کنند و بتوانند از نظام تسخیری فرار کنند و یا دیگران را ظالمانه به تسخیر بکشند. یا به دلائل مختلف نمیخواهند قواعد بازی را رعایت کنند، یا خیال پردازانه میخواهند خود را از تسلیم شدن به نظام تسخیری برهانند و یا در جریان رقابتهای بیهوده و ستمآلود، خود را در جایگاه بهتری قرار دهند.
به هر حال ناراحت بودن از نظام تسخیری و عدم پذیرش لوازم تفاوت انسانها با هم، در شخصیت برخی وجود دارد. اگر دقیق نگاه کنیم، میبینیم منشأ بسیاری از حسادتها همین است. از طرفی منشأ این نپذیرفتنها هم یک نوع خودخواهی افراطی است که به تکبر و حبّ مقام میانجامد. انسان پیش خود میگوید: دیگری نباید از من متمایز باشد! در حالی که تفاوت دیگران با او طبیعتاً تمایزاتی را در پی خواهد داشت. باید پذیرفت که هر کسی را بهر کاری ساختند.
همچنین از زیر کار در رفتن و ظلم هم در واقع فرار از پذیرش نظام تسخیری است. گاهی کسی برای ما کار خدماتی میکند، میآید و در کمتر از دو دقیقه، کاری را انجام میدهد؛ مثلاً وسیلهای را تعمیر میکند ولی ما سختمان است که به خاطر این دو دقیقه، پولی را که حق اوست، بپردازیم. گاهی ما به خاطر انواع خودخواهیها، نمیتوانیم نظام تسخیری را بپذیریم و تفاوتهای طبیعی بین انسانها، در برخی از شرایط ناراحتمان میکند. اسم این وضعیت را چه باید گذاشت؟ بیظرفیتی؟ بیشخصیتی؟ به هر حال بسیار شایع است و منشأ بسیاری از بداخلاقیها و بدرفتاریها است.
اگر این یک واقعیت است که ما انسانها با هم فرق میکنیم- که هست- بهتر است این تفاوتها و نتایج آن را بپذیریم. البته همیشه"نپذیرفتن" با بهانهها و روشهای مختلفی صورت میگیرد. گاهی بر امتیازات خودمان تأکید میکنیم، به خاطر اینکه از اقرار به امتیازات دیگران طفره برویم. گاهی بر کاستیهای دیگرانی که از جهتی بر ما برتری دارند، تأکید میکنیم. گاهی ارزش عدالت و برابری را به رخ میکشیم و هر نوع اقرار به فضیلت دیگران را فضیحتی برای خود تلقی میکنیم و آن را مغایر کرامت انسانی خود میشماریم.