علی بود و عقیلی
من بودم و مرتضی
سید بود اباالفضل
امیر حسین و رضا
حالا از اون بچه ها
فقط مرتضی مونده
همون که گاز خردل
صورتشو سوزونده
آهای آهای بچه ها
مگه قرار نذاشتیم
همیشه با هم باشیم
نداشتیما، نداشتیم
اتل متل یه بابا
که اسم اون احمده
نمره ی جانبازیهاش
هفتاد و پنج درصده
اون که دلاوریهاش
تو جبهه غوغا کرده
حالا بیاین ببینین
کلکسیون درده
اون که تو میدون مین
هزار تا معبر زده
حالا توی رختخواب
افتاده حالش بده!
بابام یادگاری از
خون و جنگ و آتیشه
با یاد اون زمونا
ذره ذره آب میشه
آهای آهای گوش کنید
درد دل بابا رو
می خواد بگه چه جوری
کشتند بچه ها رو
هیچ می دونی یعنی چی
زخمی ها رو بیاری
یکی یکی و با زور
تو آمبولانس بذاری
درست جلوی چشمات
همینطوری که میره
با شلیک مستقیم
ماشین آلو بگیره
همینجوری که می گفت
چشماشو به دیوار دوخت
انگار با این خاطره
بابام آلو گرفت، سوخت
گفتن این خاطره
بد جوری می سوزوندش
با بغض و ناله می گفت
کاشکی که پر نبودش