علی بود و عقیلی
من بودم و مرتضی
سید بود اباالفضل
امیر حسین و رضا
حالا از اون بچه ها
فقط مرتضی مونده
همون که گاز خردل
صورتشو سوزونده
آهای آهای بچه ها
مگه قرار نذاشتیم
همیشه با هم باشیم
نداشتیما، نداشتیم
بیاین واسه مرتضی
که شیمیایی شده
جشن پتو بگیریم
خیلی هوایی شده
می سوزه و می خنده
خیلی خیلی آرومه
به من میگه داداش جون
کار منم تمومه
مرتضی منم ببر
یا نرو، پیشم بمون
میزنه تو صورتش
داد می زنم مامان جون !
مامان میاد و دست
بابا جونو میگیره
بابام با این خاطرات
روزی یه بار می میره
فقط خاطره نیست که
قلب اونو سوزونده
مصلحت بعضی ها
پشت اونو شکونده
برا بعضی آدما
بنده های آب ونون
قبول کنین به خدا
بابام شده نردبون
همونهایی که راه
دزدی رو خوب می دونن
ما خون دادیم و اونها
عین زالو می مونن
دشمنای انقلاب
ترسوهای بی پدر
آهای غنیمت خورا
هش بابا، یواش تر
ای که به این انقلاب
چسبیدی عین کنه
خط و نشون میکشی
النگوهات نشکنه
فکر نکن علی رو
ماها تنها می ذاریم
ما اهل کوفه نیستیم
دخلتونو میاریم