سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندوه خوردن نیم کهنسال شدن است . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :55
بازدید دیروز :9
کل بازدید :124882
تعداد کل یاداشته ها : 63
103/9/1
3:42 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
ali asghari[149]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
دل نوشته های علمی پژوهشی تجربی در انتظار آفتاب دلتنگ... منتظرظهور دفتــر ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید شهید علی پور سکوت ابدی حامل نور ... ساعت یک و نیم آن روز حدیث .: شهر عشق :. کلارآباد دات کام بادصبا منطقه آزاد من.تو.خدا حرم الشهدا سیاه مشق های میم.صاد فرهنگ شهادت حکیم دزفولی کلبه تنهایی راه فضیلت گروه اینترنتی جرقه داتکو دفاع مقدس آتیه سازان اهواز کنج دلتنگی های من! شاهکار عزای حسینی عاشق دربدر نبض شاه تور می گذره ... عدالت جویان نسل بیدار صل الله علی الباکین علی الحسین مناجات با عشق مسعود رضانژاد فهادانـ سبک سری های قلم... شهد صد سال حسرت ....سمت آسمان.... خوشنویسی ایرانی * امام مبین * دکتر علی حاجی ستوده آسمون عشق آرمش در هیاهو تا رطب های من شود باده.. نخل جان مرا شراب بده حاج آقا مسئلةٌ تسنیم عاشقانه یکی بود هنوزهم هست باران روانشناسی جالب دل بی تاب من pasargad2797 تنهایی من درس نو رهبرم کویر دلم همیشه عطشان است برای لبخندهای آسمانی و بارانیت تنها همسنگری 110 عشق و صداقت سرما دلتنگیهام ماهمه سربازتوایم خامنه ای آسمانی Alamot Alamot Alamot Alamot Alamot

فرزند میراث حقیقی انسان

لذا میراث انسان مسأله مال نیست. و اگر میراث گفته می­شود، رابطه، رابطه­ای  

اعتباری است. ارث حقیقی عبارت از آن کسی است که تو اینجا تربیت کردی و  

رفتی و بعد او بر طبق تربیت تو دارد عمل می­کند؛ این میراث تو است! لذا جهتِ  

این سفارش­هایی که کردند این است. این فرزند از حین انعقاد نطفه­اش تا مقاطع  

گوناگون زندگی­اش در اختیار تو بود. هرطور می­خواستی می­توانستی او را بار  

بیاوری  .                                    

در یک روایتی امام صادق(علیه السلام) از پیغمبر اکرم نقل می­کند: «مِیرَاثُ اللَّهِ  

عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ وَلَدٌ یَعْبُدُهُ مِنْ بَعْدِهِ»؛ ارثی که بنده مؤمن برای خدا به  

جای می­گذارد فرزندی است که بعد از او بندگی خدا کند؛ یعنی بعد از او در خط  

شرع باشد. سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمودند: ثُمَّ تَلَی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ آیَةَ زَکَرِیَّا  

«رَبِّ فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا  ».

در یک روایتی است از امام صادق(علیه السلام) «مِیرَاثُ اللَّهِ مِنْ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ  

الْوَلَدُ الصَّالِحُ یَسْتَغْفِرُ لَهُ» میراثی که از بنده، به خدا می­رسد، فرزند صالحی است  

که برای او طلب مغفرت کند. ائمه ما (سلام الله علیهم اجمعین) این را خوب برای  

ما تبیین کرده­اند. چرا؟ جهت این است که این فرزند مرتبه نازل? وجودی تو در این  

عالم است. اینجور نیست که تو انقطاع کلّی پیدا کنی و از اینجا که رفتی دیگر ن

توانی از این عالم بهره بگیری. بهترین بهره­گیری­های انسان از این نشئه به  

وسیله فرزندی است که تربیت کرده است  .

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «مَا سَأَلْتُ رَبِّی أَوْلَاداً نَضِرَ الْوَجْهِ»؛ من هیچ  

وقت از خدا بچّه خوش­قیافه نخواستم؛ «وَ لَا سَأَلْتُهُ وَلَداً حَسَنَ الْقَامَةِ»؛ و از نظر  

قد وقامت از خدا یک بچه خوش­تیپ هم نخواستم؛ «وَ لَکِنْ سَأَلْتُ رَبِّی أَوْلَاداً  

مُطِیعِینَ لِلَّهِ وَجِلِینَ مِنْهُ»؛ از خدا، بچّه­ای خواستم که اطاعت خدا کند، خدا ترس  

باشد. «حَتَّى إِذَا نَظَرْتُ إِلَیْهِ وَ هُوَ مُطِیعٌ لِلَّهِ قَرَّتْ عَیْنِی»؛ وقتی که به او نگاه می­

کنم و می­بینم اطاعت خدا می­کند، چشمم روشن شود  .

آن روایتی را که پیغمبر اکرم(ص) از حضرت عیسی(ع) نقل می­کند، شنیده‌اید  .

عیسی(علیه السلام) به قبرستان رفت و به قبری رسید. دید صاحبش را عذاب  

می­کنند؛ سال دیگر آمد و دید عذاب را برداشته‌اند؛ عرض کرد خدایا این چه شده  

است؟ این که دیگر در این دنیا نیست تا بتواند کاری کند؟ خداوند به عیسی (علیه  

السلام) وحی کرد که این یک بچّه گذاشته بود که تربیتش خوب بود. این فرزند  

شروع کرده است به کارهای خیر کردن! این ثمره تربیت صحیح شرعی روی این  

فرزند است که اثرش دارد به او می­رسد و عذاب این برداشته شده است. شما  

اینها را ساده نگیرید؛ جزء معارف ما است. اینجور نیست که انقطاع کلّی پیدا شود

که انسان نتواند بهره بگیرد.

سکینه(سلام الله علیها)، تربیت شده امام حسین(علیه السلام)

گفتم حرکت امام حسین(علیه السلام) صحیفه­ای از دروس بود به ابناء بشر، در

روابط گوناگون. اینجا یک شاهد می­آورم. شما نگاه کنید امام حسین(علیه السلام)

دختر تربیت کرد؛ حضرت سکینه! چند نمونه بیاورم که این دختر در صحنه عاشورا

چه­ چیزهایی می­گوید؟ این درس نیست به ابناء بشر؟ سخت­ترین لحظات چه

موقعی بود؟ آن وقت که حضرت زینب(سلام الله علیها)، عصر روز عاشورا آمد

سراغ بدن امام حسین(علیه السلام) و حضرت سکینه(س) هم با او بود. آنجا اوّل

از عمّه­اش سؤال کرد که این بدن کیست؟ گفت این بدن پدر تو است. تا گفت بدنِ

پدر تو است، اولین جمله چه بود؟! «یا أَبتا أُنظُر إلی رُؤوسِنا المکشوفة»؛ عرض

کرد که ای پدر به سرهای برهن? ما نگاه کن!! عجب تربیتی! بعد می­گوید

«عَمَّتِیَ المَضروُبَة»... سخت­ترین لحظات را می­گویم.

سهل صاعدی می­گوید وقتی آمدم در شام، دیدم نیزه­دارها آمدند و این کسانی

که سوار بر مرکب کرده­اند را دیدم. چشمم افتاد به اوّلین مرکبی که آمد، رفتم

جلو و سلام کردم؛ پرسیدم شما که هستید؟ گفت: «أَنا سَکینَةُ بِنتُ الحُسَینِ»،

من سکینه دختر حسین(علیه السلام) هستم. می­گوید از او سؤال کردم «أ لَکِ

حَاجَةٌ إلَیَّ؟» کاری از دست من ساخته است برای تو بکنم؟ چه می­گوید؟ «قَالَتْ

یَا سَعْدُ قُلْ لِصَاحِبِ هَذَا الرَّأْسِ أَنْ یُقَدِّمَ الرَّأْسَ أَمَامَنَا حَتَّى یَشْتَغِلَ النَّاسُ بِالنَّظَرِ

إِلَیْهِ وَ لَا یَنْظُرُوا إِلَى حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ» می­گوید برو به این نیزه­دار بگو این سر را از

میان ما بیرون ببرد، تا مردم به چهر? حرم رسول خدا نگاه نکنند. این را می­گویند

تربیت!

 

 

 

 


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام به همه ی دوستان عید رو به همه تبریک میگم ...
+ سلام دوستان من یه سوال داشتم؛ من یه صفحه ی اختصاصی تو وبلاگم ساختم اما نمیدونم چه طوری مطلب در اون صفحه ارسال کنم ؟! اگه میشه راهنمایی کنید ممنون ....
+ دوستان به زودی مطالبی رو در وبلاگم قرار میدم که اگه بخونیدشون قلبتون آتیش میگیره؛ بیاید و نظر بدید ممنون ....
+ کسی تو پیام رسان نیست جواب ما رو بده
+ بعد از مدتها قصد دارم وبلاگم رو به روز کنم با مطالبی انتقادی دعوت میکنم دوستان بعد از قرار دادن مطالب به وبلاگم بیان و نظر بدن ممنون ....
+ سلام به بچه های گل و گلاب
+ کسی نیست جواب ما رو بده ؟!
+ دوستان یه سوال: من یک آهنگی رو آپلود کردم و میخوام اون رو در وبلاگم قرار بدم تا پخش بشه باید چه کار کنم ؟!
+ یعنی کسی نیست جواب سلام ما رو بده؛ نه ؟!
+ سلام به همه ی دوستان؛ یه دو سه ماهی میشد که نیومده بودم؛ چه خبرا؟! همه که ایشالله خوبن دیگه ...